+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۲/۰۵/۲۵ ساعت 13:1 توسط سید شکیب زیرک
|
دلت را خانه ما کن، مصفا کردنش با من
به ما درد دل افشا کن، مداوا کردنش با من
اگر گم کرده ای ای دل کلید استجابت را
بیا یک لحظه با ما باش، پیدا کردنش با من
بیفشان قطره اشکی، که من هستم خریدارش
بیاور قطره ای اخلاص، دریا کردنش با من
اگر درها به رویت بسته شد، دل بر مکن از ما
در خانه دق الباب کن، وا کردنش با من
به من گو حاجت خود را، اجابت می کنم، آری
طلب کن آنچه می خواهی، مهیا کردنش با من
بیا قبل از وقوع مرگ، روشن کن حسابت را
بیاور نیک و بد را، جمع و منها کردنش با من
چو خوردی روزی امروز ما را، شکر نعمت کن
غم فردا مخور، تامین فردا کردنش با من
به قرآن، آیه رحمت فراوان است، ای انسان
بخوان این آیه را، تفسیر و معنا کردنش با من
اگر عمری گنه کردی، مشو نومید از رحمت
تو نام توبه را بنویس، امضا کردنش با من
+ نوشته شده در جمعه ۱۳۹۲/۰۵/۲۵ ساعت 12:56 توسط سید شکیب زیرک
|
نامم شکیب هست قبل آن یک سید گذاشته اند که چندان به آن پابند نیستم.اینکه آخرش زیرک هست شرحی کاملی دارد اگر بگویم ممکن که ملال آور شود پس بگذریم. در شهر کابل متولد شده ام پدرم غوراتی هست ومادرم هراتی پس من کجائی هستم؟خدا میداند شاید یک افغانستانی. به اصطلاح دانشکده زبان و ادبیات پارسی دری را خواندم اما ... این که از کجا شروع کردم وبه کجا رسیده ام شبیه کابوسی است که آدم با مثانه پر در یک شب سرد و برفی می بیند . علاقه ای وافر به داستان نویسی دارم آنهم از نوع کوتاهش و مجموعه داستان کوتاهم زیر نام ( گلی از شاخه آفتاب) منتشر شده است.